گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد اول
.يونان‌




وضع طبيعي و اقتصادي‌

با اينكه يونان شبه‌جزيره‌اي اروپايي است، از لحاظ تمدن و فرهنگ، نمي‌توان آن را اروپايي خالص شمرد. سكنه يونان و جزيره «كرت» از حدود دو هزار سال ق. م. در نتيجه مسافرت به مصر و آسياي صغير و استقرار مناسبات اقتصادي با اين ممالك، بطور مستقيم و غيرمستقيم، با فرهنگ و تمدن ممالك خاورميانه و شرق نزديك آشنا شدند. جزيره كرت در چهارراه مديترانه شرقي قرار دارد. وضع طبيعي آن از جهاتي مساعد است. دريانوردان اين منطقه از ديرباز به، آساني به مصر، فنيقيه و يونان مسافرت مي‌كردند و ضمن مبادلات تجاري، از گنجينه فرهنگ قديمي اين ممالك، به سود خود، استفاده مي‌نمودند.
مدارك تاريخي و مطالعات باستانشناسان نشان مي‌دهد كه تمدن و فرهنگي كه در «تروا» و ساير شهرهاي يوناني رو به تكامل رفته، نخست در جزيره كرت نشوونما يافته است.
در يونان، برخلاف مصر و بابل، وضع طبيعي براي ايجاد يك حكومت متمركز و مقتدر مناسب نبود. كثرت كوهها و خليجها و موانع طبيعي، راه مواصلات خشكي را سد كرده بود؛ به‌همين مناسبت، در هرناحيه كوچك يك واحد سياسي (پوليس) «155» دولت شهري به وجود آمد و در همين قصبات بود كه تمدن يونان مدارج ترقي و انحطاط خود را طي كرد. باوجود زحمات و مطالعات شليمان «156» آلماني و ساير باستانشناسان هنوز وضع تمدن قديم يونان روشن نيست و حتي بين ارباب اطلاع راجع به شخصيت «همر» و تاريخ تأليف اشعاري كه به او منسوب است، بحث‌وگفتگو است. عده‌اي زمان تأليف ايلياد و اديسه را قرن نهم يا هشتم ق. م. مي‌دانند. حماسه‌هاي يونان قديم مي‌تواند تا حدي مختصات اجتماعي يونانيان را براي ما روشن كند. همر، رژيم «پدرشاهي» عصر خود، تندخويي مردم و خدايان، قهرمانيهاي مردم، اقتصاد ناپايدار و توأم با غارتگري، دزدان دريايي و پيشه‌وران و صنعتگران عصر خود را تا حدي توصيف مي‌كند. درميان حكومتهاي باستاني اين منطقه، آتن و اسپارت كه دو طرز حكومت مخالف هم داشتند، بيشتر جالب توجه و شايان ذكر است.

طرز حكومت اسپارتيها

ميان اسپارتها سه طبقه مشخص ديده مي‌شود: يكي اسپارتهاي اصيل كه طبقه ممتاز خلق بودند و پنج تا ده درصد جامعه را تشكيل مي‌دادند و عبارت از فرمانروايان و طبقه رزمجوي جامعه بودند؛ دوم غلامان كه وابسته به زمين بودند و فعاليتهاي كشاورزي و بيگاري به دوش آنها تحميل مي‌شد؛ طبقه سوم حومه‌نشينان بودند كه به كارهاي كشاورزي و بازرگاني و صنايع دستي اشتغال داشتند و
______________________________
(155).Polis
(156).Schliemann
ص: 287
مانند غلامان از حقوق اجتماعي محروم بودند. طبقه فرمانروا بتدريج بوسيله قوانين و مقررات مخصوصي فرمانروايي خود را تثبيت نمودند. اسپارتها برخلاف آتنيها نظامات و قوانين سختي را بر خود هموار مي‌كردند؛ كليه كودكان ضعيف و ناقص الخلقه را به دست مرگ مي‌سپردند.
پسران در سن هفت سالگي از پدر و مادر جدا شده و يك دوره تربيت بدني و تعليمات وطن‌پرستانه مي‌ديدند. خواندن، موسيقي، تمرين كشتي‌گيري، دويدن و استعمال اسلحه جزو تعليماتي بود كه بايد جوانان بخوبي فراگيرند. علاوه‌براين هنرها، بايد در دزدي نيز مهارت داشته باشند و هرگز هنگام دزدي دستگير نشوند و به گناه خود اعتراف ننمايند.
مي‌گويند طفلي روباهي دزديد و در زير لباس پنهان كرد، وقتي بزرگترها از او پرسيدند روباه كجاست؟ با اينكه روباه شكم او را مي‌خورد او زبان نگشود و به دزديدن اعتراف نكرد و در همان‌حال جان داد و قهرمان اطفال شد. دختران نيز تعليمات سختي مي‌ديدند و اعصابي پولادين داشتند. چون اسپارتيها پسران خود را به جنگ مي‌فرستادند، مي‌گفتند: «يا مرگ يا پيروزي». شهرنشينان تا سن سي سالگي در سربازخانه‌ها به تربيت بدني و فعاليتهاي نظامي اشتغال داشتند و از حيث خوراك و پوشاك وضع مناسبي نداشتند. براي آنها جنگ بزرگترين سعادت بود، زيرا از تنعمات و مزاياي بيشتري برخوردار مي‌شدند و بطور موقت از زندگي سخت و يكنواخت آسوده مي‌شدند. ويل دورانت مي‌نويسد:
... اگر كودكي لحظه‌اي تسليم ترس مي‌شد، روزگاري دراز مورد بيمهري قرار مي‌گرفت. اسپارتيان به تحمل دردها و سختيها و بردباري در برابر پيشامدهاي نامساعد و خودداري از ناله و شكايت تشويق مي‌شدند تا جايي كه هرساله جمعي از جوانان زبده را در برابر كشتارگاه آرته‌ميس «157» به قدري تازيانه مي‌زدند تا تن آنان متورم مي‌گرديد و زمين از خون آنان رنگين مي‌شد. كودكي كه به 12 سالگي مي‌رسيد از پوشيدن جامه زيرين ممنوع بود و تمام سال را مي‌بايد با يك جامه سپري سازد. نوجوانان اسپارتي بايد برخلاف نوجوانان آتني استحمام نكنند زيرا به نظر اسپارتيان شست‌وشو و تدهين، بدن را نرم و سست مي‌سازد، درصورتي‌كه هواي سرد و خاك پاكيزه موجب تقويت نيروي مقاومت بدن مي‌شود. نوجوانان اسپارتي در زمستان و تابستان در فضاي باز مي‌خوابيدند و بسترشان از شاخه‌هاي درختان بود.
... دولت از دختران مي‌خواست كه در پاره‌اي از بازيهاي خشن، مانند دو و كشتي و پرتاب ديسك و تيراندازي شركت جويند تا داراي بدني سالم و نيرومند گردند و براي مادري، كاملا شايستگي يابند ... پلوتارخوس كه سخت علاقه‌مند به اخلاق است، مي‌گويد: «برهنه شدن دختران چيزي شرم‌آور نبود زيرا پرهيزگاري شعار آنان بود و از بدكاري سخت به دور بودند». دختران در حال رقص سرودهايي در مدح جنگجويان دلاور مي‌خواندند. «158»
______________________________
(157).Artemis
(158). ويل دورانت، تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش اول)، پيشين، ص 147 به بعد.
ص: 288
نتيجه انضباط شديدي كه در جامعه اسپارتي حكومت مي‌كرد شجاعت قابل تحسين سربازان بود. در اين محيط خشك نظامي، بازار هنر، علم و فلسفه رواجي نداشت. اقتصاد اسپارت بسيار عقب‌مانده بود، و بازرگاني و صنعت صورت خوبي نداشت. حكومت اسپارت با استعمال سكه‌هاي زر و سيم مبارزه مي‌كرد و عمدا مي‌كوشيد تا شمشيرهاي سنگين آهني بعنوان پول مبناي دادوستد مردم باشد. جنبشها و افكار مخالف حكومت بسختي و با شدت سركوب مي‌شد. در بين غلامان عده‌اي جاسوس گماشته بودند تا توطئه‌كاران و مخالفان حكومت را بيدرنگ بكشند. حكومت اسپارت بر ترس و انضباط نهاده شده بود.

وضع اقتصادي در يونان قديم‌

شبه جزيره يونان و جزاير اطراف آن از روزگار قديم داراي وضع طبيعي مناسبي نبود. كمي آب، فقدان اراضي حاصلخيز، تضريس زياده از حد سواحل، و وجود رودخانه‌ها و نهرهاي سريع كم‌عمق و غيرقابل كشتيراني به نامساعد بودن وضع طبيعي آن سرزمين كمك كرده است. بااين‌حال، در خاك يونان، غلات، بخصوص جو، انگور، ميوه و عسل به عمل مي‌آمد و مناطق كوهستاني و ييلاقي آن براي پرورش بز و گوسفند و گاو آماده بود. علاوه‌براين، سواحل اين مملكت و جزاير آن، بخصوص در فصل تابستان، براي كشتيراني مناسب بود. دريانوردان يونان از ديرباز با كشتيهايي كه با پارو يا بادبان و يا به كمك هردو حركت مي‌كردند، به فعاليتهاي تجاري مي‌پرداختند. بازرگانان يونان روغن زيتون، شراب و ساير كالاهاي يونان و آسياي صغير را به مناطق ديگر حمل مي‌كردند و با غلات، برده، فلزات، و ساير مواد مورد احتياج مبادله و معاوضه مي‌كردند. بدين ترتيب از قرنها پيش از ميلاد مسيح، در يونان، تجارت مانند يك واسطه ضروري بين دو توليدكننده بوجود آمده و به دوشيدن هردو طرف مشغول شده است. بازرگانان اين منطقه، پس از چندي، به‌جاي معاملات تهاتري و مبادله جنس به جنس، پول مسكوك را وسيله معامله قرار دادند و توليدكننده و محصولش را بيش‌ازپيش در اختيار خود درآوردند. پس‌ازآنكه پول فرمانرواي بازار شد، كم‌كم موضوع قرض، تنزيل و ربا به وجود آمد. عده‌اي به حكم احتياج، زمين خود را فروختند. رشد فعاليتهاي بازرگاني و تكامل مالكيت و رواج رباخواري، سبب اختراع معاملات شرطي و رهني گرديد و بتدريج طبقه ناچيزي از مردم در پناه تجارت و معامله، ثروت كلاني كسب كردند و عده كثيري در نتيجه استثمار شديد مالكين و ارباب صنايع، و فروش اراضي خود، به خيل بينوايان پيوستند. تجار از بركت پول سرشاري كه به دست آورده بودند كشتيهاي بزرگي ساختند و كالاهاي گوناگون از قبيل پارچه‌هاي پشمي، ظروف، زينت‌آلات و اسلحه و غيره را به مصر، فنيقيه و ساير مناطق صادر كردند و با تصرف سواحل «آگيا» و آسياي صغير مستعمراتي براي صدور اجناس مختلف به وجود آوردند. از اين دوره بر اثر بهره‌كشي و استثمار شديد غلامان، و محروم كردن عده‌اي از مردم آزاد از حقوق اجتماعي، اختلاف و جنگ طبقاتي در محيط يونان آشكار مي‌شود.

وضع طبقات‌

چنانكه گفتيم در يونان به اقتضاي وضع طبيعي و وجود كوهها و موانع گوناگون، زمينه براي ظهور يك حكومت واحد و متمركز مناسب نبود. به‌همين علت، در شهرها و مناطق مختلف يونان، نخست پادشاهان فرمانروايي
ص: 289
مي‌كردند ولي بتدريج، اشراف و مالكين بزرگ قدرت را از كف پادشاهان خارج كردند. در ميان شهرهاي يونان، آتن به اقتضاي وضع مناسب جغرافيايي خود، پس از چندي، اهميت و اعتبار بيشتري كسب كرد و سايه قدرت و نفوذ خود را بر ساير بلاد يونان گسترد. يونان با اينكه در اثر فعاليتهاي اقتصادي تجار، و توسعه مناطق استعماري، ظاهري آراسته داشت، در باطن در اثر اختلاف شديد طبقاتي وضعي متشنج و بحراني داشت. در يونان در حدود قرن ششم ق. م. اشراف كه مالك زمين بودند و اختيارات حكومت را كه سابقا در دست شاه بود، به خود انحصار داده بودند در يك جبهه، و ساير طبقات و كساني كه فاقد حقوق اجتماعي بودند، در صف ديگر قرار داشتند؛ يعني بازرگانان، غلامان، دريانوردان، كشاورزان مقروض و مردم آزاد فقير براي كسب حقوق اجتماعي به مبارزه با اشراف برخاسته بودند.
در اين دوره كار كردن ننگي عظيم بود. نه تنها طبقه اشراف، بلكه طبقه آزاد فقير نيز، به حكم مقررات اجتماعي، تن به كار نمي‌دادند و از دولت حقوق مي‌گرفتند؛ در نتيجه، فقط غلامان بودند كه وسايل معيشت همه را فراهم مي‌كردند. چون اين طبقه و طبقه آزاد فقير كه اكثريت مردم يونان را تشكيل مي‌دادند از زندگي اقتصادي و روش حكومت ناراضي بودند، به ياري بازرگانان به جنگ «اشراف» برخاستند و حكومت دموكراسي يا حكومت عامه را برقرار كردند. فوستل دوكولانژ، محقق معروف فرانسوي، در كتاب تمدن قديم؛ مختصات اين جنگهاي داخلي را چنين توصيف مي‌كند:
هرموقع كه به يك جنگ داخلي برمي‌خوريم، جبهه اغنيا را در يك سمت و جبهه فقرا را در مقابل آن مي‌بينيم. فقرا ميل دارند بر تمول و ثروت اغنيا دست يابند و حال‌آنكه اغنيا مي‌خواهند دارايي خود را حفظ كنند يا تمول از دست‌رفته را دوباره بازيابند. در كليه بلاد، تمول انحصار به عده‌اي معدود داشت؛ يعني زمين، كارخانه، صرافي، كشتيهاي تجاري و كليه سرچشمه‌هاي ثروت و عايدي در دست اقليت و خواص بود و آنها بودند كه در امور سياسي و اجتماعي مداخله مي‌كردند.
اكثريت مردم به گناه غلام يا اجنبي بودن نمي‌توانستند در كار حكومت مداخله كنند. ارزش اجتماعي يك غلام در آن دوره به اندازه حيواني بود كه قوه نطق و بيان داشته باشد. در حدود قرن پنجم ق. م. از چهارصد هزار سكنه آتن، تنها چهل هزار نفر در مجمع شركت مي‌كردند و از هرچهار هزار نفر سه‌نفر به نحو مؤثري در فعاليتهاي جمعيت دخالت مي‌كردند. در اسپارت، تعداد مالكين به صد نفر نمي‌رسيد و به گفته پلوتارك: «بقيه مردم كه جماعتي محتاج و بيكاره بودند به پريشاني عمر مي‌گذاشتند و به دلسردي با دشمن خارجي مي‌جنگيدند و مدام انتظار تغيير يا انقلابي را مي‌كشيدند.» در اين دوره، تعداد بندگان ده‌برابر صاحبان حقوق بود و علت بندگي اين سيه‌روزان يكسان نبود. بعضي در جنگ اسير شده بودند، برخي زرخريد آتنيها بودند و جماعتي به دست دزدان دريايي افتاده بودند و از اين راه در زمره غلامان به‌شمار مي‌رفتند. بنده در يونان، مانند ساير كشورها، ملك طلق مالك بود و مالك مي‌توانست او را چون متاعي در
ص: 290
معرض خريدوفروش قرار دهد.
در زمينهاي زراعتي اگر به زارعي اجازه مي‌دادند كه به عنوان مستأجر در اراضي باقي بماند و با 1/ 6 محصول كارش زندگي كند و 5/ 6 آن را به صاحب زمين بدهد، خيلي خوشبخت بود. اگر محصول زمين براي پرداخت كافي نبود و اگر قرض بدون دادن تضمين انجام گرفته بود، بدهكار مي‌بايست فرزندان خود را به عنوان غلام به بيگانگان بفروشد تا بتواند قرض داين را بپردازد.
به اين ترتيب، به خوبي مي‌توان دريافت كه دموكراسي يونان قديم عموميت نداشت، بلكه مقررات آن به نفع اقليت صاحب حقوق بود و عموم مردم در مقابل قانون يكسان نبودند. اگر كسي فرد ذيحقوقي را مي‌كشت مجازاتش اعدام بود ولي هرگاه شخص اجنبي را مي‌كشت، فقط مجازاتش تبعيد بود.
توليد و توزيع عادلانه ثروت اساس دموكراسي يونان نبود.
اينكه برخي مردم مي‌توانند به كشورداري، حقيقت‌جويي، نوازندگي، مجسمه‌سازي، صورتگري، نويسندگي، تعليم و تربيت و خداپرستي بپردازند، تنها ازاين‌روست كه برخي ديگر رنج مي‌برند تا خوراك پديد آورند، پارچه ببافند، خانه بسازند و ساير ضروريات زندگي را فراهم سازند، كالاها را نقل و مبادله كنند يا هزينه توليد و جريان آن را مهيا سازند. اساس در همه‌جا همين است. پايه‌هاي اجتماع بر دوش دهقانان است كه فقيرترين و ضروري‌ترين طبقه را تشكيل مي‌دهند ... «159»
ويل دورانت مي‌گويد:
ايسوكراتس «160» در حوالي سال 366 قبل از ميلاد نوشت: «ثروتمندان چنان با مردم بيگانه شده‌اند كه راضيند مال خود را به دريا بريزند و از بينوايان دستگيري نكنند و بينوايان چنان دلشان پرخون است كه به زور گرفتن از ثروتمندان را به يافتن گنج ترجيح مي‌دهند.» سرانجام شارمندان تهيدست بر مجلس آتن مسلط شدند و رأي دادند كه اموال اغنيا به نفع خزانه عمومي ضبط شود و از طريق سرمايه‌گذاريها و كمكهاي دولتي دوباره درميان مردم توزيع شود ... در «موتوليه» بدهكاران، طلبكاران را يكجا قتل عام كردند و در «آرگوس» دموكراتها به جان ثروتمندان افتادند و صدها تن را كشته و اموالشان را ضبط كردند. «161»
در حدود قرن پنجم قبل از ميلاد، كه اوج اقتصاد برده‌داري در يونان است، كشور از تعدادي دولتها و مناطق خودمختار و ناهماهنگ، كه از جهت رشد اقتصادي باهم تفاوت كلي داشتند، تشكيل مي‌شد. در بعضي مناطق، اقتصاد چوپاني و كشاورزي ابتدايي وجود داشت
______________________________
(159). تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش دوم) ترجمه مجتبائي، ص 165.
(160).Isocrates
(161). ويل دورانت و اري‌يل دورانت، درسهاي تاريخ، ترجمه سيد احمد بطحائي، ص 108 به بعد.
ص: 291
و در بعضي مناطق و پوليسها، مانند آتن، فعاليتهاي بازرگاني و صنعتي تكامل شايان حاصل كرده بود. پلوتارك در پريكلس از درودگران، حجاران، مسگران، بنايان، زرگران، عاجكاران، نقاشان، ميناكاران، حكاكان، ريسمان‌بافان، بافندگان، دباغان، راه‌سازان و نظاير آنها نام مي‌برد. به اين فهرست مي‌توان نانواها، شيريني‌پزها، پننه‌دوزها، سراجها، و ديگران را افزود. در آتن و چند ناحيه ديگر كارگاههاي كوچك بسياري وجود داشت. درآمد صنعتكار در قرن پنجم از يك «دراخم» «162» و در قرن چهارم از دو دراخم در روز بيشتر نمي‌شد. تاريخ اجتماعي ايران ج‌1 291 وضع طبقات ..... ص : 288
يدستان در كلبه‌هايي سكونت داشتند كه به سختي مي‌توان نام خانه به آن نهاد. حرف و كارهاي دستي مورد تحقير بود. گزنفون مي‌نويسد: «حرفه صنعتكار را تحقير مي‌كنيم و اين كاملا طبيعي است ...» «163» اينهمه زحمتكشاني كه از خوراك و پوشاك و منزل شايسته برخوردار نبودند، يا از طريق انقلاب يا از راه مبارزه منفي و تنبلي، با دشمنان طبقاتي خود پيكار مي‌كردند. بنيانگذاران سوسياليسم علمي در مانيفست مي‌گويند: «آزاده و برده، پاتريسين «164» و پلبين، «165» ارباب و رعيت، استادكار و شاگرد، در يك كلمه ستمكاران و ستمديدگان، در كشمكش دايمي، به جنگي لا ينقطع، گاه نهان و گاه آشكار، پرداخته‌اند ...» هومر مي‌گويد:
«اين عادت خدمتكاران است كه همينكه اربابان خود را غايب يا ناتوان و بي‌اعتبار ديدند، به اجراي تكليفشان نمي‌انديشند ...» «166»

ارزش اقتصادي غلامان‌

«غلامان استخوانبندي اقتصادي مملكت را تشكيل مي‌دادند.
بعضي از ايشان براي دولت كار مي‌كردند و به امور راه‌سازي مي‌پرداختند و برخي مستخدم دولت مي‌شدند و عده‌اي ديگر در خدمت اشخاص عادي بودند.
عده‌اي در خانواده‌ها خدمتكار مي‌شدند، برخي به عنوان كارگر در كارگاهها مشغول مي‌شدند، و از وجود بعضي ديگر در مزارع به عنوان كارگر استفاده مي‌كردند. در سال 419 ق. م.
ممكن بود با پرداخت 167 درهم (دراخم) غلامي بالغ به دست آورد؛ درحالي‌كه ارزش زنان، به تفاوت احوال، از 135 تا 220 درهم بود. مدير كارگاهي كه در جستجوي كارگران ورزيده بود، مي‌توانست با پرداختن دو «مين»، يعني دويست درهم، نجار كارداني تهيه كند ...
كشور آتن در آن عهد، قدرت و افتخارات و وفور نعمت خود را مديون اين غلامان معدنچي است. اگر پريكلس يا «فيدياس» و يا افلاطون مي‌توانستند اوقات خود را به تفكر و مطالعه بگذرانند و درجستجوي حقيقت و زيبايي باشند از بركت كار مداوم هزاران غلام بدبختي بود كه در معادن نقره و مس، مانند محكومين به اعمال شاقه، مجبور بودند شب‌وروز خميده يا به زانو كار كنند. هيچكس زحمت اين را به خود نمي‌داد كه ديواره راهروها را با شمع يا تيري محكم كند؛ و بكرات اتفاق مي‌افتاد كه ديواره‌ها فرومي‌ريخت و همه غلامان را يكجا مدفون
______________________________
(162).drachma : واحد وزن و پول درميان يونانيان قديم.
(163). تاريخ جهان باستان، پيشين، ص 98 به بعد.
(164).Patrician : هريك از اعضاي هريك از خاندانهاي اوليه شارمند رم قديم. پاتريسينها طبقه «پوپولوس رومانوس» (خلق رم) را تشكيل مي‌دادند و ساير مردم در حكم «موالي» بودند.
(165).Plebeians : ياپلبها: (عوام الناس).
(166). تاريخ جهان باستان، پيشين، ص 107.
ص: 292
مي‌كرد. اين واقعه هيچ اهميتي نداشت زيرا كارگر فراوان و قيمت آن در واقع هيچ بود ...
باستانشناسان در اين راهروها مكرر با استخوانهاي خرد شده غلامان تصادف كرده‌اند كه در نتيجه ريزش يا خفه شدن در هواي عفن يا در اثر خستگي مفرط جان سپرده‌اند.» «167»
در تاريخ تمدن ويل دورانت، ضمن توصيف عصر پهلواني به اوضاع و احوال پيشه‌وران اشاره شده است:
آهنگر در پاي كوره و سفالگر كنار چرخ كوزه‌گري خود كار مي‌كند ولي ساير پيشه‌وران عصر هومروس؛ زين‌سازان، بنايان، نجاران، قفسه‌سازان، در خانه كسي كه متاعي را به آنان سفارش داده است، به كار مي‌پردازند. اين مردم براي فروش و سود تجارتي دست به توليد نمي‌زنند، ساعات دراز سرگرم كار مي‌شوند اما از سر فراغت كار مي‌كنند و از نيش و انگيزه رقابت علني مصونند. هر خانواده‌اي بيشتر نيازمنديهاي خويش را برمي‌آورد. همه اعضاي آن با دستهاي خود كار مي‌كنند، حتي بزرگ خانه، حتي امير محل مانند «اودوسئوس» براي خانه‌اش تخت و صندلي مي‌سازد و براي خود چكمه و زين فراهم مي‌آورد و همه، برخلاف يونانيان اعصار بعد، به مهارت يدي خويش مي‌بالند ... پيشه‌وران مردمي آزادند و برخلاف يونان كلاسيك «برده» شمرده نمي‌شوند ... بردگان معدودي وجود دارند ولي آنان نيز در وضعي پست به‌سر نمي‌برند؛ بيشتر آنان در كارخانه كار مي‌كنند و همپايه خدمتگزاران خانگي كنوني ما هستند؛ با اين تفاوت كه برخلاف اينان براي مدتي كوتاه به خدمت فرادستان درنمي‌آيند بلكه براي خدمتي طولاني خريد و فروش مي‌شوند ... در بيماري و ملال و پيري از حمايت محروم نمي‌مانند. «168»
ولي پس از سپري شدن عصر پهلواني، در نتيجه رشد نسبي صنعت، بازرگاني، و تجارت؛ و استثمار شديد غلامان؛ روزبه‌روز فاصله طبقاتي و اختلافات ناشيه از آن فزوني گرفت تا جايي كه طبقه حاكمه ستمگر، براي نجات خود از طغيان غلامان، ناگزير به تنظيم قوانين و نظامات جديدي رضايت داد و دراكون «169» را مأمور انجام اين خدمت نمود.

قوانين دراكون‌

در سال 620 ق. م. دراكون، براي مبارزه با فساد، مأمور تنظيم قوانين كتبي گرديد. با اينكه قوانين دراكون به نفع اشراف بود و از بسياري جهات جنبه ارتجاعي داشت، فقط اين حسن را داشت كه از كيفرهاي شخصي و كينه‌جويي تا حدي جلوگيري مي‌كرد. دراكون براي نجات وامداران و محدود ساختن استثمار بينوايان گامي برنداشت و با اينكه تا حدي دامنه حقوق سياسي فقرا را توسعه داده بود باز نفوذ طبقه اشراف را در دادگستري به حال خود گذاشته و به آنان حق داده بود كه قوانين را
______________________________
(167). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 76 (به اختصار).
(168). تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش اول)، پيشين، ص 82.
(169).Dracon
ص: 293
به نفع خود تفسير كنند ... اگر صاحبان امتياز دست به دزديهاي كوچك مي‌زدند، به زندان مي‌افتادند، ولي همين جرايم سبب اعدام مردم عادي مي‌شد. در اواخر قرن هفتم ق. م. حس كينه و انتقامجويي در بينوايان عليه ثروتمنداني كه از پشتيباني قانون برخوردار بودند، سخت تحريك شد؛ بدانگونه كه بيم آن مي‌رفت كه آتن را يكباره در آتش انقلاب بيفكند. پلوتارك مي‌گويد: «اختلاف طبقات از لحاظ ثروت به‌جايي رسيده بود كه چيزي جز قدرت استبدادي قادر به رفع آن نبود.» در چنين شرايطي نمايندگان طبقات متوسط از سولون كه مردي 45 ساله بود درخواست كردند كه مقام حكومت را رسما به عهده بگيرد و قانون اساسي جديدي براي نجات كشور تنظيم نمايد. طبقات ممتاز بااينكه سولون را مردي ثروتمند مي‌شناختند با اكراه با تفويض اختيارات به وي موافقت كردند. سولون، قبل از زمامداري، قدمهاي مؤثري در راه بهبود و تأمين زندگي اكثريت برداشت و بموجب قانون «برداشتن بارها و تعهدات» زمينهايي را كه در گرو ثروتمندان بود آزاد ساخت و كساني را كه از اين راه گرفتار بردگي شده بودند، رهايي بخشيد. علاوه‌براين، افرادي را كه در خارج از كشور به عنوان برده به فروش رفته بودند، به كشور بازگردانيد و آزاد ساخت و از آن پس اين كار را ممنوع ساخت. علاوه‌براين، سولون پول رايج را تغيير داد و ارزش آن را پايين آورد و از اين راه به بدهكاران كمك كرد. كليه زندانيان و مجرمين سياسي آزاد شدند. بيشتر قوانين ظالمانه و يكطرفي دراكون را منسوخ ساخت و قوانين يكساني براي اغنيا و فقرا تدوين كرد و كيفرهاي واحدي درباره آنها معمول داشت.
وي مردم را برحسب دارايي به چهار دسته تقسيم كرد و طبقه چهارم را كه دارايي ناچيزي داشتند از ماليات معاف كرد.
ويل دورانت مي‌نويسد:

اصلاحات اجتماعي در يونان قديم‌

بنابر قول پلوتارك، در آتن سال 594 پيش از ميلاد، تفاوت فاحش ثروت اغنيا و فقرا به اوج خود رسيده بود، و پيدا بود كه شهر به- وضع خطرناكي دچار شده است و براي رهانيدن آن از آشوب و اغتشاش چاره‌اي جز برقراري حكومت استبدادي نيست. فقرا دريافته بودند كه وضع اجتماعيشان سال‌به‌سال بدتر مي‌شود ... كم‌كم سخن از شورشي سخت به ميان آوردند. اغنيا نيز خشمگين از خطري كه ثروتشان را تهديد مي‌كرد، تدارك ديدند كه با اعمال زور از خود دفاع كنند؛ اما عقل سليم چيره شد و عناصر اعتدالي سرانجام موجباتي فراهم آوردند كه سولون كه بازرگاني نجيب‌زاده بود به مقام «ارخون اعظم» (صاحبمنصب عاليمقام) برگزيده شود. سولون ارزش پول رايج را كاهش داد تا بار همه بدهكاران سبكتر شود (گرچه خود در زمره بستانكاران بود) از وامهاي خصوصي مقداري كاست و بدهكاران را آزاد كرد. توقيف اشخاص را به سبب پس افتادن بدهي مالياتي يا سود وام گروگان، ملغا كرد. قانون ماليات بر درآمدي وضع كرد كه تصاعدي بود و بنابرآن، ضريب مالياتي ثروتمندان دوازده برابر ضريب مالياتي فقرا بود.
دادگاهها را بر اساسي عامه‌پسندتر، از نو، سازمان داد و مقرر كرد كه
ص: 294
فرزندان آنان كه بخاطر آتن در جنگ كشته شده بودند به هزينه دولت پرورش يابند و تحصيل كنند. اغنيا زبان به اعتراض گشودند كه اقدامات او مصادره علني اموال آنهاست. اصلاح‌طلبان افراطي گله‌مند بودند كه چرا از نو تقسيم اراضي نكرد. اما نسلي بيش نگذشت كه بر همه روشن شد كه اصلاحات او آتن را از انقلاب رهانيد، ولي سناي روم با آنكه به خردمندي شهره بود، وقتي كه تمركز ثروت در آن كشور به مرحله‌اي بحراني رسيد سرسختانه به راه خود رفت و چاره‌اي نينديشيد. حاصل اين غفلت درگيري جنگي طبقاتي و داخلي بود كه تا صد سال طول كشيد ... «170»
به نظر محققان شوروي:
همه اين اقدامات عليه اشرافيت زميندار و به منظور رهايي دهقانان انجام مي‌شد.
سولون در يكي از منظومه‌هايش درباره رفورم خود چنين مي‌گويد: از سرزنش ...
مادر والامقام اولمپيان هراس ندارم ... برده سابق اتيك آزاد است. من بسياري از مردمان را كه به بردگي فروخته شده و برخي از آنها كه بر اثر الزامي وحشتناك به تبعيد فرستاده شده بودند به زادگاهشان آتن ... بازگرداندم و آنان را كه اسارتي حقارت‌بار تحمل مي‌كردند و در مقابل اربابان مي‌لرزيدند، آزاد ساختم.
سولون تكامل اقتصاد و حرف را تسهيل كرد، صدور مواد غذايي را ممنوع نمود. براي كار آنچنان مقامي قائل بود كه بموجب قانون به پسران اجازه مي‌داد كه از نگاهداري پدران خود، هرگاه پدر حرفه‌اي به پسر نياموخته باشد، خودداري كنند. صرفه‌جوئي را تشويق كرد، و براي صرفه‌جويي، مخارج غيرتوليدي اشراف، و كارها و سنتهاي بي‌حاصل را كه در ازدواج و عزا معمول بود، از ميان برد. يك اقدام بسيار مهم سولون، رفورم سياسي او بود كه قدرت منحصر به فرد اشراف را برمي‌انداخت و اصل ماليات بر دارايي را برقرار مي‌ساخت. چهار طبقه ماليات‌دهنده وجود داشت. او حتي به طبقه چهارم يعني روزمزدان و كشاورزان فقير اجازه داد كه در مجمع خلق و ديوان فرجام راه يابند، يعني حق داشته باشند رأي بدهند و انتخاب بكنند، بدون اينكه خود انتخاب بشوند. درحقيقت مجمع خلق به شوراي چهارصد نفري و ديوان فرجام به پايه‌هاي اصلي مشروطيت آتن مبدل شدند و بدين ترتيب، نظامي كه سولون بنيان نهاد نقش مترقي بزرگي ايفا كرد. «171»

وضع اجتماعي صاحبان حقوق‌

مردم آزاد و ذيحقوق آتن بي‌فرزند بودن را عيب مي‌دانند و معمولا كودكي را به فرزندي مي‌پذيرند و گاه به نام جلوگيري از افزايش جمعيت، كشتن نوزادان را مباح مي‌دانند. در آتن «هر پدري كه فرزند ضعيف يا ناقص به وجود آورد و يا او را از صلب خود نداند، در كشتنش مختار است ...
______________________________
(170). درسهاي تاريخ، پيشين ص 76 به بعد.
(171). تاريخ جهان باستان، پيشين، ص 74 به بعد.
ص: 295
دختران را بيش از پسران مي‌كشند ... اين‌گونه اطفال را در ظرفي سفالين نهاده در نزديكي معبدي يا در مكان ديگري قرار مي‌دهند تا اگر كسي خواستار كودكي باشد آن را به آساني بيابد.
زنان به آرايش خود علاقه دارند؛ با مخلوطي از آهك و زرنيخ موهاي زايد برخي از نقاط بدن را از بين مي‌برند. صدها نوع عطر وجود دارد و سقراط از اينكه مردان در به كار بردن عطر افراط مي‌كنند، شكايت دارد. زنان والامقام تعداد كثيري آيينه و سنجاق و سنجاق زلف و موچين و عطردان و سرخابدان و روغندان براي خودآرايي به‌كار مي‌برند. لبها و گونه‌ها را با شنگرف و ديگر مواد و ابروان و پلكها و مژه‌ها را با مواد ديگر مي‌آرايند. چين و چروكها، كك‌مكها و خالها را با ماليدن روغن و شستشوي پي‌درپي برطرف مي‌كنند. مردان و زنان با جواهرات گوناگوني كه همراه دارند درجه ثروتمندي خود را به رخ مردم مي‌كشند. هر مردي لااقل يك انگشتري بر دست دارد. عصاي مردان ممكن است بندهايي از طلا و نقره داشته باشد. زنان با دستبند و گردن‌بند و نيمتاج و گل‌سينه و سنجاق طلا خود را زينت مي‌دهند.
از لحاظ اخلاقي وضع آتنيان رضايتبخش نيست. دروغگويي و تقلب در كسب‌وكار، خيانت در امانت، و رشوه‌گيري سخت شايع است.»
... رشوه طريقه شايع ترقي، وسيله فرار از مجازات و راه پيروزيهاي سياسي است. پريكلس مبالغ هنگفتي در اختيار دارد تا به مصرف امور سري برساند؛ و به احتمال بسيار مذاكرات بين‌المللي را بوسيله آن حل‌وفصل مي‌كردند. درميان روسپيان، فواحش ممتاز، در مجامع مردان، موقعيت خاصي داشتند و جمعي از سياستمداران و فلاسفه در جلب محبت آنان با يكديگر رقابت مي‌كردند. بازرگانان پسران خوبروي وارد مي‌كنند و آنان را به كساني كه بيش از ديگران پول بدهند، مي‌فروشند و به اين ترتيب، امردان زيبا رقيب عمده روسپيان ممتاز به شمار مي‌روند. گاه زنان با همجنسان خود روابط جنسي برقرار مي‌كنند. «تئوبومپوس» با بيانات مبالغه‌آميز معلمان اخلاق مي‌گويد: «جوانان تمام‌وقت خود را در عيش و عشرت با دختران و مطربان مي‌گذرانند و آنانكه كمي مسن‌ترند خويشتن را وقف قمار و فساد مي‌نمايند و مردم بطور كلي، بيش‌ازآنكه متوجه بهبود وضع دولت خود باشند، در مجالس عيش و عشرت و تفريحات عمومي صرف وقت مي‌كنند.» جلوگيري از توليد نسل چه از راه سقط، يا كشتن نوزاد، آيين روز بود. ارسطو ياد- آوري مي‌كند كه: بعضي زنان با ماليدن روغن ميوه سرو به دهانه رحم و يا ماليدن مرهم سرب مخلوط با صمغ و روغن زيتون از بچه‌دار شدن جلوگيري مي- كردند. «172»
«در يونان معمولا در حدود سي‌سالگي تأهل اختيار مي‌كردند و اصرار فراوان داشتند كه همسرشان بيش از 15 سال نداشته باشد. بعضي معتقد بودند، دوشيزه جوان را به همسري جوان درآوردن، خطاست زيرا نيروي مرد پايدار است ولي شكوفه زيبايي زن زود فرو-
______________________________
(172). ويل دورانت، تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش سوم) ترجمه هوشنگ پيرنظر، ص 13 و 14.
ص: 296
مي‌ريزد. پس از انتخاب زن و توافق در جهيزيه مراسم نامزدي در خانه پدر عروس انجام مي‌گرفت. پس از انجام مراسم عروسي و پايان ضيافتها عروس را بر گردونه‌اي مي‌نشانند و جمع كثيري از دوستان داماد گرداگرد گردونه را مي‌گيرند، دختران ني‌نواز با مشعلها راه را روشن مي‌كنند، چون به مقصد رسيدند داماد، عروس را از آستان خانه به درون مي‌برد، پدر و مادر داماد، عروس را تهنيت مي‌گويند و او را در مجمع خانوادگي مي‌پذيرند و در عبادت خدايان شركت مي‌دهند. بعد مهمانان، عروس و داماد را به حجله مي‌برند و در اطراف آنقدر پايكوبي و فرياد و فغان مي‌كنند تا داماد بيرون آمده پايان و نتيجه كار را اعلام دارد. يك مرد مي‌تواند علاوه بر همسر خويش با زنان ديگر نيز آميزش كند. دموستنس مي‌گويد:
«از فواحش تمتع مي‌بريم با كنيزكان و زنان غير مشروع خود در اوقات روز، سلامت جسم خويش را تأمين مي‌كنيم و زنانمان فرزندان مشروع براي ما مي‌آورند و وفادارانه خانه‌هايمان را حفظ و حراست مي‌كنند.» خانواده يوناني عبارت است از پدر و مادر (گاه زن دوم) دختران شوهر نكرده، غلامان و زنان و فرزندان و غلامان آن پسران. سوگواري نيز در يونان مراسمي خاص دارد. جامه سياه مي‌پوشند تمام يا قسمتي از موي سر خود را براي اهداء به مرده مي- تراشند و در روز سوم تابوت را درميان جمعي از مشايعين در خيابانهاي شهر گردش مي‌دهند.
زنان شيون و زاري مي‌كنند، بر سينه خويش مي‌كوبند و گاهي نوحه‌سرايان حرفه‌اي را استخدام مي‌كنند. بر خاك گور شراب مي‌ريزند تا عطش روح مرده را فرونشاند و گاه حيواني را بر آن قرباني مي‌كنند تا خوراك روح مهيا باشد.» «173» بعد مجلس تذكري ترتيب مي‌دهند و از او به نيكي ياد مي‌كنند و مدايحي بر سنگ قبر مي‌نويسند.

مختصات دموكراسي يونان‌

چنانكه گفتيم در يونان قديم غلامان و اشخاص اجنبي حق مداخله در سياست و امور اجتماعي نداشتند؛ بلكه اين حق انحصار به كساني داشت كه پدر و مادرشان يوناني باشد و پس از 18 سالگي اين سوگند را كه سولون نوشته بود ياد كنند: «سوگند ياد مي‌كنم كه سلحشوري را به ديده بي‌احترامي ننگرم و هم‌ميهنان خود را در صف جنگ تنها نگذارم و براي نگهداري معابد و منافع ميهن، خواه بتنهايي خواه بهمدستي ديگران، بجنگم و كاري كنم كه در موقع درگذشتن از اين جهان، كشور خود را بهتر از آنكه تحويل گرفته بودم به بازماندگان بسپارم، به قوانين كشور فرمانبردار باشم و دين كشور را محترم شمارم.» براي آنكه خوانندگان بهتر به خصوصيات دموكراسي يونان واقف شوند قسمتي از خطابه معروف پريكلس را در مراسم يادبود سربازان آتني نقل مي‌كنيم.
«نام حكومت ما حكومت عامه است و اين ازآن‌جهت است كه اداره امور در دست عموم قرار دارد نه در دست عده‌اي معدود. اما در ضمن اينكه قانون براي عموم است و به نحو يكسان در اختلاف خصوصي، عدالت را تأمين مي‌كند، حق برتري نيز مورد قبول ماست و هرگاه يك‌تن شهرنشين به طريقي از طرق ممتاز گردد، اشتغال يافتن او به خدمت عامه نه از باب امتياز او بلكه پاداش استعداد و برتري اوست. فقر نيز مانع خدمت كسي نيست، زيراكه هرمردي
______________________________
(173). همان، ص 60 تا 99 (به تناوب).
ص: 297
هرقدر هم كه اوضاع او نابسامان باشد مي‌تواند به كشور خود سودها برساند.»
دراين خطابه روح آتن و روح اسپارت بشدت مقابل يكديگر قرار داده شده است «... شهر ما به روي دنيا بازاست و ما هرگز يك‌تن خارجي را از شهر خود نمي‌رانيم و از تماشاي چيزي كه كشف راز آن محتملا به دشمن سودي برساند او را منع نمي‌كنيم ... ما دوستدار زيبايي هستيم و چنان مغز خود را مي‌پرورانيم كه گزندي به مردانگي ما وارد نيايد ... اعتراف به فقر در نظر ما رسوايي نيست، رسوايي واقعي در آن است كه كاري براي احتراز از آن انجام ندهيم.
شهرنشين آتني در كار دولت غفلت نمي‌كند، زيراكه از خانه و زندگي خود توجه مي‌نمايد و حتي درميان ما آنها كه در كار دادوستدند از سياست بي‌خبر نيستند.» «174»
با اينكه پريكلس در خطابه خود تا حدي مبالغه كرده است بايد حكومت آتن را در آن روزگار مترقي‌ترين و آزادترين دولتهاي شهري شمرد.
سولون يك قرن‌ونيم پيش از پريكلس مي‌زيست. وي در بحراني‌ترين ايام، يعني در موقعي كه جنگهاي طبقاتي بشدت جريان داشت، از طرف اشراف براي اجراي يك نقشه اصلاحي، زمام امور را در دست گرفت. سولون، چنانكه گفتيم، به ريشه جنگها و مبارزات طبقاتي توجه كرد و برآن شد كه تا حدامكان تعديلي در اوضاع پديد آورد. وي نخست قوانين يكطرفه و ظالمانه‌اي را كه دراكون (مقنن آتني در 624 ق. م.) به دستور اشراف ستمگر تدوين كرده بود، لغو كرد. بموجب اين قوانين نه تنها بزهكاران بزرگ بلكه اشخاص تنبل و بيكاره و كساني كه به جرايم كوچك دست مي‌زدند محكوم به اعدام مي‌شدند. شدت اين قوانين به حدي بود كه مي‌گفتند قوانين دراكون با خون نوشته شده و امروز هم هرقانون جابرانه‌اي را منسوب به او مي‌شمارند.
سولون براي آنكه تعديلي در اوضاع پديد آورد، قوانين ظالمانه قديم و شكنجه‌هاي بدني را لغو كرد، كشاورزان مقروض را از قيد اشراف آزاد نمود، كساني را كه بر اثر قرض به غلامي درآمده بودند آزاد كرد، مالكيت اراضي را محدود نمود؛ و زمينهايي كه در گرو مالكين بود، به صاحبان آنها رد شد و با فروش اموال غيرمنقول و انتقال آنها موافقت كرد و از اين‌راه لطمه‌اي بزرگ به اشراف قديم وارد كرد.
به‌همين علت، سولون مورد حمله اشراف محافظه‌كار و آزاديخواهان تندرو قرار گرفت. در واقع عوام الناس و توده محروم انتظار داشتند كه وي دست به تقسيم اراضي بزند و يكباره به قدرت محافظه‌كاران پايان بخشد. اما نجبا و اشراف از او مي‌خواستند كه با احتياط بيشتري نقشه‌هاي اصلاحي خود را عملي كند. ولي سولون كه به نجات ميهن خود دلبستگي فراوان داشت، به حرف هيچيك از دو جناح توجه نكرد و ترجيح داد كه مورد اعتراض هردو جبهه قرارگيرد و قوانين و نظامات مناسبي براي نجات مردم ميهن خويش تدوين نمايد.

ساير اصلاحات اجتماعي سولون‌

سولون مجلس سناي جديدي تشكيل داد كه افراد آن فقط از متنفذان قديم انتخاب نمي‌شدند بلكه درهاي آن به روي تمام افراد طبقه اول باز بود. علاوه‌براين، وي مجلس ديگري تأسيس كرد كه
______________________________
(174). ك. برينتون، ج. كريستوفر، ر. لي دولف، تاريخ تمدن غرب، ترجمه پرويز داريوش، ص 48 به بعد.
ص: 298
400 عضو داشت و پس از مجلس سنا بزرگترين مركز قدرت بود و هريك از چهارطبقه صد عضو براي شركت در اين مجلس انتخاب مي‌كردند. علاوه‌براين، سولون مقرر داشت كه يك شوراي عدالت مركب از 6 هزار نفر به وجود آيد. تمام اعضاي جامعه حق داشتند با قرعه به اين مقام برگزيده شوند. از اين شورا اعضاي انواع دادگاهها انتخاب مي‌شدند و به تمام دعاوي، جز قتل و جنايت، رسيدگي مي‌كردند و صلاحيت رسيدگي به هرگونه شكايت از مأموران دولتي را داشتند.
سولون حق مالكيت را كه طبق عرف و عادت رسميت يافته بود، قانوني ساخت. اگر كسي فرزنداني داشت مكلف بود، قبل از مرگ، دارايي خود را بين آنها تقسيم كند و اگر كسي فرزندي نداشت مي‌توانست مايملك خود را به هركس كه ميل دارد واگذار كند. وي مردم را به كاروكسب ترغيب مي‌كرد و به موجب قانوني مقرر داشت كه فرزند مجبور نيست به پدري كه به وي حرفه خاص نياموخته است كمك كند. او بيكاري، ولگردي و هرزگي را جرم مي‌شمرد. او بر زناكاران ماليات بست و روسپيگري را قانوني كرد و روسپي‌خانه‌هايي تحت نظارت دولت به وجود آورد. «175»
يكي از معاصرين هوشمند وي خطاب به سولون گفت: «... اگر قانون حكميانه تو نبود اين جوانان تن به مزاحمت زنان نجيب مي‌دادند». «176» «براي كسي كه به ناموس زني آزاد تجاوز كند صد دراخم (درهم) جريمه قرارداد و اين مجازات خيلي كمتر از آن است كه در قانون دراكون مقرر شده است، ليكن به كسي كه مرد زناكاري را در حين عمل بگيرد، اجازه داده است كه او را در دم بكشد. جهيز عروسان را محدود ساخت.» «177»
بدگويي از مردگان و زندگان را جرم شمرد و به‌پا كردن جشنهاي عظيم و قربانيهاي پرهزينه و نوحه‌سرايي طولاني را تحريم كرد و مقدار كالايي كه بايد همراه اموات دفن شود محدود ساخت و مقرر داشت كه فرزند كساني را كه در جنگ كشته شده‌اند دولت نگهداري و تربيت نمايد. سولون مردي آزادمنش و دموكرات بود. چون از او خواستند كه خود را فرمانرواي مطلق و هميشگي سازد امتناع كرد و از قبول مقام سلطنت كه درهرحال از آن رايحه استبداد و خودسري به مشام مي‌رسد، خودداري كرد و گفت: «حكمروايي مطلق به حقيقت، مقامي بس نيكوست ولي راهي براي فرود آمدن از آن وجود ندارد.» سولون به انتقاد آزاديخواهان تندرو و محافظه‌كاران گوش مي‌داد و به نقص قوانين خود اعتراف مي‌كرد و مي‌گفت، براي آتنيان بهترين قوانيني را كه مي‌توانستند بپذيرند وضع كردم. قوانين سولون آغاز حكومت قوانين مدون دايمي بود. اين مرد مصمم و پركار در سال 572 در سن 66 سالگي پس از 22 سال زمامداري از كارفرمانروايي دست كشيد ولي از مأموران و كارمندان خود قول گرفت كه قوانين او را تا ده سال به كار بندند. «178»
______________________________
(175 تا 178). تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش اول)، پيشين، ص 197 تا 208.
ص: 299
قسمتي از آراء و نظريات اجتماعي سولون كه مخالفت شديد با منافع طبقه حاكمه داشت يك چند صورت عمل نگرفت و با مخالفت اشراف روبرو گرديد. سولون مجموع قوانين خود را در صفحات تخته‌اي نوشت و در معابر و مجامع عمومي به ديوار آويخت و براي بهبود اوضاع در اوزان و مقادير و وضع پول تغييراتي داد ولي كوشش سولون و كارداني پريكلس نتوانست به مشكلات اجتماعي يونان پايان دهد؛ زيرا نظام اقتصادي يونان براساس صحيحي استوار نبود. پرداخت ماليات بر دوش زحمتكشان تحميل مي‌شد و وجوه آن در راه آسايش اشراف و حقوق كارمندان و دادرسان صرف مي‌گرديد. براي دريافت ماليات قاعده و اصولي نبود بلكه دولت ماليات هرناحيه را به اشخاص داوطلب مي‌فروخت و هركس در مزايده برنده مي‌شد اخذ ماليات يا غارت مردم به او واگذار مي‌گرديد. همين عوامل موجب سقوط حكومت دموكراسي يونان گرديد.
پس از سولون جانشينان او كمابيش راهي را كه او پيش‌گرفته بود تعقيب كردند تا دوران زمامداري پريكلس فرارسيد. اين مرد كاردان در دوره طولاني حكومت خود از اختياراتي برخوردار بود كه امروز رئيس‌جمهور، وزير خارجه و رئيس ستاد امريكا از آن بر- خوردارند.

طرز مداخله مردم در كار حكومت‌

چون در سرزمين آتن صاحبان حقوق و رأي‌دهندگان زياد نبودند، انتخابات مستقيم امكان‌پذير بود. براي انجام انتخابات، صاحبان حقوق در محلي گرد مي‌آمدند و پس از انجام قرباني و دعا به خير- خواهان ملت، و نفرين به اغفال‌كنندگان، مقصود از تشكيل انجمن را متذكر مي‌شدند، سپس خطاب به مردم مي‌گفتند: «كي اجازه نطق مي‌خواهد؟» در اين موقع هر فرد ذيحقوقي كه ميل داشت، در روي سكوي سنگي قرارمي‌گرفت و تاجي از مورد برسر مي‌گذاشت و شروع به سخن گفتن مي‌كرد. پس‌ازآنكه ناطقين در مسائل مختلف نظريه خود را اعلام مي‌كردند با بلند كردن دست رأي مي‌دادند. اين رأي قطعي بود و به حكم همين آراء قوانين جاريه، سياست خارجي مملكت، تكليف جنگ و صلح، و زمامداران مملكت تعيين و معلوم مي‌شد. از مختصات دموكراسي يونان يكي اين بود كه هركس براي مدتي معين به مقامي گماشته مي‌شد و اعمال و رفتار او از طرف انتخاب‌كنندگان مورد نظارت قرار مي‌گرفت و خطاكاران از مقام خود عزل و به محاكمه دعوت مي‌شدند. دموكراسي يونان با تمام نقايص آن مورد علاقه مردم بود.
هرودت كه او را پدر تاريخ مي‌خوانند در كتاب خود مي‌نويسد:
... با هزاران دليل و برهان مي‌توان ثابت نمود كه حكومتي كه در مقابل آن تمامي اهالي مملكت مساوي و برابر باشند، بهترين حكومتهاست و تنها يك مثال براي اثبات اين ادعا كافي خواهد بود؛ مادامي كه اهالي آتن در تحت اطاعت و انقياد جباران خود بودند در موقع جنگ تفاوتي در بين آنها و همسايگان آنها از حيث شجاعت و غيره مشهود نبود ولي همينكه گردن خود را از زير يوغ ين جبارها رها ساختند، نسبت به همان همسايگان داراي مزيت بزرگي گرديدند.
ص: 300
و اين خود ثابت مي‌دارد كه تا وقتي غلام و برده بودند چون هركاري مي- كردند براي ارباب و بزرگان خود بود، رفتارشان براساس بيغيرتي بود؛ درصورتي‌كه پس از آزاد شدن هركس هركاري مي‌كرد در نفع و خير و صلاح خودش بود و از روي نهايت ميل و رغبت انجام مي‌داد. چنين بود رفتار و كردار اهالي آتن.

آزادي و جمهوري آتن‌

توسيديد «179» از اهالي آتن (متولد سال 471 ق. م.) ضمن تدوين تاريخ جنگهاي پلوپونز و شرح وقايع سال 433 ق. م. از آزادي و جمهوريت آتن دفاع مي‌كند، ازجمله مي‌نويسد:
... ما داراي طرز حكومتي بوديم كه ... مي‌توانست، بي‌آنكه هرگز نيازي به تقليد داشته باشد، براي ديگران سرمشق باشد. از آنجايي كه اداره امور به دست اكثريت ملت سپرده شده نه به دست عده معدودي، حكومت ما را حكومت دموكراسي مي‌خوانند. در مورد محاكمات قضائي، تمام افراد ملت در مقابل قانون يكسانند، ولي هركس كه بخواهد داخل ادارات حكومتي بشود برطبق استعداد و قابليت خود، بايد مطيع قضاوت و تشخيص عموم باشد تا شغل و رتبه و مقامي را كه با لياقت او متناسب است، برايش معين كنند؛ بدون اينكه جاه‌ومقام شخصي او را درنظر بگيرند. بنابراين، اشخاص تهيدست همينكه بتوانند نفع و سودي به جمهوريت برسانند، ولو داراي هيچگونه نام و نسبي هم نباشند، مي‌توانند براي مملكت مفيد واقع شوند و مصدر خدماتي بشوند. همانطور كه در اداره امور مملكت آزاديم، از ترس‌وهراس اينكه درميان خودمان در قبال رفتار و كردار روزانه خود مورد تفتيش اين و آن واقع گرديم ... ما همواره قانونگزاران و قوانين خود را محترم مي‌شماريم، از قوانيني كه حامي مظلومين است و همچنين از قوانيني كه مكتوب نيست و تدوين نشده پيروي مي‌كنيم ... به تمام اين دلايل، جمهوري ما شايسته تحسين و تعظيم تام و تمام است ... احدي از ما نبايد از فقير بودن شرمنده باشد؛ شرمنده بايد كسي را دانست كه براي رهايي از تهيدستي و بيچارگي، سعي و كوشش لازم را مبذول نمي‌دارد. درميان ما چه‌بسا اشخاصي هستند كه درعين‌حال هم به كارهاي شخصي خود مي‌رسند و هم متصدي اداره امور عمومي هستند و حتي اهل حرف و صنايع يدي نيز در فيصله امور عمومي و ملي بقدر كافي سررشته دارند. ما اشخاصي را كه به امور و مصالح عمومي بي‌اعتنا باشند ياروياور اساس جمهوري نمي‌شناسيم و وجودشان را عاطل و باطل و بيهوده مي- شماريم ... بدانيد كه سعادتمندي بسته به آزادي است و آزادي بسته به فداكاري و شجاعت است. پس بدون هيچ ترس و بيمي در مقابل مخاطرات جنگ سينه سپر كنيد ... براي مرد با شهامت شكستي كه نتيجه ضعف و سستي باشد، از مرگي كه مرد جنگاور در هنگام جانبازي احساس مي‌كند، بمراتب، ناگوارتر است. «180»
______________________________
(179).Thucydide
(180). سيد محمد علي جمالزاده، آزادي و حيثيت انساني، ص 343 به بعد.
ص: 301
«جنگهاي يونان و ايران در توده‌هاي مردم يونان شوري عظيم برانگيخته بود. پس از هجوم خشايارشا، آتن ديگر توده ويرانه‌اي بيش نبود؛ حصارهاي شهر بايد از دوسو برپا مي‌شد.
تمام آتنيها، پير و جوان، دست به كار شدند و آن را يكماهه بناكردند. ديوارها به طول 9 كيلومتر به بلندي 5/ 3 و به پهناي 6 متر در كوتاهترين زمان و به نحوي كامل از نو ساخته شد. ملاط در آن به كار برده نمي‌شد، سنگها چنان با دقت و مراقبت تراش خورده بود كه گويي به يكديگر چسبيده بود.
با توجه به فعاليت روزافزون توده‌ها، دوران جنگهاي يونان و ايران با يك مبارزه سياسي عميق در پوليسها مشخص است؛ زيرا جنگ برتناقض ميان قشرهاي مختلف برده‌دار افزود. در بسياري از نقاط دموكراسي پيروز شد ... تاريخ آتن در قرن پنجم پيش از ميلاد كه دموكراسي در آن بسط مي‌يابد و به سطحي عالي مي‌رسد، بهترين نمونه مبارزه ظفرمند در راه دموكراسي برده‌داري را به دست مي‌دهد. در آتن دو حزب وجود داشت: گروه ارضي، محافظه‌كار بودند و گروه دريايي طرفدار دموكراسي بودند. حزب دموكراتيك يا دريايي را بازرگانان، صادركنندگان، كشتي‌داران، مالكان باراندازها، و صاحبان كارگاهها رهبري مي- كردند. قسمت اعظم حزب تشكيل مي‌شد از صنعتگران و تهيدستان شهر. حزب دموكراتيك دو شعار داشت؛ يكي تساوي حقوق مدني (حقوق مساوي زن و مرد در اداره اموال، ارث و غيره) و دومي به معناي برابري حقوق سياسي (حق رأي مساوي در انتخابات فعال و غير فعال). سياست خارجي دموكراتها تهاجمي بود؛ تكامل تجارت و صنعت، گسترش قدرت يونان، الحاق سرزمينها و بنادر بيگانه. در فاصله ميان تهاجم خشايارشاه در سال 480 ق. م.
و آغاز جنگ پلوپونز، در سال 431 يونان يك دوره پنجاه ساله پرهيجان را از سر گذرانيده است. در جريان مبارزاتي كه بين محافظه‌كاران و دموكراتها درگرفت، نقش اساسي را دموكراتها ايفا كردند كه رهبر آنها افيالت «181» بود.
افيالت مردي آزادانديش و فناناپذير و دموكرات حامي جدي خلق بود. او را پشتيبان تهيدستان مي‌دانستند. در چشم او توده‌هاي مردم ارباب واقعي دولت بودند. دشمنان دموكراسي از او نفرت داشتند، او را سرزنش مي‌كردند كه «جام سرشار آزادي را يكسره در كام مردم فروريخته و آنان را مست كرده است، (افلاطون)» افيالت، دزدان و اتلاف‌كنندگان اموال عمومي را بيرحمانه سركوب كرد. او در سال 462 ق. م. در چندين دادرسي عليه كارمندان متهم به اختلاس اقامه دعوي كرد. بالاخره نجبا و محافظه‌كاران اين مرد مبارز را در سال 461 ق. م. شبانه ناجوانمردانه كشتند. پس از قتل افيالت، حزب دموكراتيك زير رهبري پريكلس، همكار و پيرو او بر سر قدرت باقي ماند ... «182»
براي آنكه خوانندگان به حدود آزادمنشي و قانون‌دوستي يونانيان واقف گردند قسمتي از نامه پادشاه «لاسيدومني» را به خشارياشا از كتاب هرودت عينا نقل مي‌كنيم: «اي شاهنشاه،
______________________________
(181).Ephialt
(182). تاريخ جهان باستان، پيشين، ج 2، ص 112 به بعد (به اختصار).
ص: 302
حالا كه مي‌فرمايي، حقيقت را به تو خواهم گفت و در آينده هرگز نخواهي توانست به كسي كه با تو بدين زبان سخن مي‌راند نسبت دروغ بدهي ... اي شاهنشاه، من مي‌توانم نخست به اطمينان به تو بگويم كه اينها (اهالي لاسيدومني) هرگز زيربار پيشنهادهاي تو نخواهند رفت، زيرا منظور از اين پيشنهادها بنده ساختن يونان است. و بدان‌كه و لو تمام يونانيان ديگر هم با نظر تو موافق باشند لاسيدومنيها با تو مخالفت خواهند كرد. اي پادشاه پادشاهان، خواهشمندم از من مپرسي كه مگر شماره آنها چقدر است كه جرأت داشته باشند به چنين كاري اقدام نمايند؟ بدان كه خواه زياد باشد و خواه كم، لشكر آنها با تو بناي ستيز را خواهند گذاشت. لاسيدومنيها هرچند مردم آزادي هستند، اما در هركاري آزاد نيستند. قانون در نظر آنها حكم پادشاه مطلق و واجب الاطاعه را دارد و ترسي كه از قانون دارند بيشتر از ترسي است كه رعاياي تو از تو دارند. آنها مطيع محض قانونند و حكم و فرمان قانون تغيير- پذير نيست. قانون حكم مي‌كند كه هريك نفر بايد در جاي خود استوار بماند يا بايد بميرد و يا فاتح گردد.» «183»

عقيده ارسطو

«به گفته ارسطو قانون، حاكم، و دادرسان و حاكمان، خادمان قوانينند.
او درحالي‌كه از حكومت عامه خرده‌گيري مي‌كند، به نحو خاصي اصل حاكميت ملت و ترجيح قضاوت جمعي بر قضاوت فردي ... را پذيرفته است و مي‌گويد:
فردفرد مردم ممكن است نالايق و اشتباه‌كار باشند، اما جمع مردم به‌هرحال، از حيث نيروي جسمي و عقلي و قوت تميز بر فردفرد برتري دارند و مي‌توانند با حكم جمعي، مديران و عاملان خود را انتخاب كنند و از آنان حساب بخواهند. قدرت را تا ممكن است بايد به قانون سپرد نه به افراد ... با آنكه ارسطو طبعا محافظه‌كار است، مي‌گويد: قوانين و مقررات بشري ناچار بايستي به مرور ايام تغيير يابد.» «184»

اجتماعات مردم‌

در دموكراسي يونان، اجتماعات و احزابي به صورت امروزي وجود ندارد، ولي مجامع مختلفي كه وابسته به جبهه اليگارشي و يا دموكراسي يونان است، وجود دارد؛ «چنانكه در عصر پريكلس مجامع ديني، مجامع خويشاوندي، مجامع نظامي، مجامع كارگري، مجامع هنرپيشگي، مجامع سياسي و مجامعي كه صادقانه به خوردن و آشاميدن مي‌پردازند خودنمايي مي‌كنند. ولي در اين ميان، جبهه اوليگارشيك، نماينده طبقه اشراف و خصم بي‌امان جبهه دموكراتيك است كه از كاسبان اندك‌مايه تشكيل يافته است.
در جريان مبارزات سياسي، گاه نمايندگان اشراف زمامدار مي‌شوند و زماني، نمايندگان صنف دباغ، گوسفندفروش، كتابفروش و يا چراغ‌ساز به مقام رهبري مي‌رسند. در مجامع صنفي، نظير مجمع بنايان، سنگتراشان، درودگران، عاج‌تراشان، سفالگران و ماهيگيران، اعضاي هرصنف در پيرامون منافع و مصالح صنفي خود گفتگو مي‌كردند. سقراط عضو يكي از مجامع سنگتراشان بود.
______________________________
(183). آزادي و حيثيت انساني، پيشين.
(184). نقل از مقدمه دكتر غلامحسين صديقي بر كتاب اصول حكومت آتن، ترجمه دكتر باستاني پاريزي.
ص: 303
«اريستوفان» در كمدي خود، به سال 393 ق. م، ما را با زن كمونيستي به نام «پراگساگورا» آشنا مي‌كند كه در خطابه خود مي‌گويد: «من مي‌خواهم كه همه‌كس از همه‌چيز بهره‌ور گردد و همه اموال بين همه مردم مشترك باشد. ديگر ازاين‌پس فقير و غني وجود نخواهد داشت.
ديگر از اين پس نخواهيم ديد كه يكي از كشتزارهاي وسيع سودجويي كند و ديگري حتي بقدر گوري زمين نداشته باشد تا در آن دفن شود. مقصود من آن است كه زمين و پول و هرچيز ديگري را كه ملك شخصي است بين همه مردم مشترك سازم.» «185»
به عقيده پراگساگورا فقط بردگان از عهده انجام اين كار برمي‌آيند. پريكلس در دوران زمامداري، دوستان و دشمنان فراوان داشت. دشمنان پريكلس كه اقدامات او را با منافع خود سازگار نمي‌ديدند، از مدتها پيش او را هدف تهمتهاي بي‌اساسي قرار داده بودند؛ ازجمله «اسپاسيا» زن يا معشوقه پريكلس را به نام بي‌عفتي و اهانت به خدايان يونان تحت تعقيب قرار دادند. شاعري فرومايه و پست «اسپاسيا را دلاله پريكلس مي‌دانست و او را متهم كرد كه زنان آزاد براي عياشي وي مي‌برد، در محاكمه اسپاسيا كه در حضور هيأتي مشتمل بر هزار و پانصد داور تشكيل يافته بود، پريكلس در دفاع از وي سخن گفت و همه فصاحت و بلاغت خويش را تا حد گريستن به كار برد و دعوي خاتمه يافت. از آن تاريخ (432 ق. م.) به بعد تسلط پريكلس بر مردم آتن رو به كاهش نهاد و سه سال بعد هنگامي كه مرگ او فرارسيد، مردي درهم شكسته بود.» «186»

عهد پريكلس‌

چنانكه اشاره كرديم، پس از سولون بزرگترين شخصيت سياسي يونان قديم مردي است به نام پريكلس. وي كه بين سالهاي 499 تا 429 ق. م. مي‌زيست بنيانگذار و مؤسس حزب دموكرات است و غير از تشويق علما و دانشمندان و بسط تمدن و فرهنگ يوناني در راه بهبود و پيشرفت نيروي دريايي و افزايش قدرت استعماري يونان سعي و تلاش فراوان كرده است. در اواسط قرن پنجم، آتن مركز فرهنگي دنياي هلني شد.
ماركس مي‌گفت: دوران پريكلس اوج شكفتگي يونان را نشان مي‌دهد.» دانشمندان، سخنسرايان، و هنرمندان ساير دولتهاي هلني به آتن مي‌آمدند، از آنجمله «اناكساگور» و «پروتاگور» سوفسطايي از تراكيه، و گورگياس از سيسيل بود.
هرودت از حقوق يك تبعه آتن برخوردار شد؛ فيدياس، سقراط، اشيل، سوفوكل، اوري پيد، اريستوفان، و توسيديد و عده‌اي ديگر، كه نمايندگان نام‌آور فرهنگ بودند در آتن به جهان آمدند. هنر آتن در كمال شكفتگي تنها تيول نخبگان و ثروتمندان نبود. در عصر پريكلس، در آتن، نزديك 60 بار در سال جشن مي‌گرفتند ... «187»
چيزي كه بر عظمت و افتخار پريكلس مي‌افزايد، صبر و شكيبايي او در برابر منتقدان و خرده‌گيران بود. ولز در كليات تاريخ خود مي‌نويسد: «در آن هنگام هنوز روزنامه‌نويسي رايج
______________________________
(185). تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش دوم)، ص 32 و 54.
(186). همان، ص 14.
(187). تاريخ جهان باستان، پيشين، ج 2، ص 129.
ص: 304
نشده بود كه نقاط ضعف و ناتوانيهاي مردم برجسته و كامياب را برهمگان فاش كند. اما مردم عادي كه كمي واقع‌بين بودند از هنر كمدي، كه در آن زمان پيشرفتي فراوان كرده بود، بهره‌مي‌گرفتند و دل‌خنك مي‌كردند. كمدي‌نگاران حس تنفر مردم عادي را نسبت به كسان برجسته آشكار مي‌ساختند. اين نويسندگان پيوسته پريكلس و يارانش را لجن‌مال مي‌كردند ... وجود اسپازي نيز مايه بهره‌برداري فراوان و داستان‌پردازيهاي مردم مي‌شد.
خيال‌پردازاني كه از شرارتهاي زمان ما خسته شده‌اند، همواره آرزو كرده‌اند كه اي كاش به روزگار برجسته و متعالي پريكلس مي‌رفتند. اما اگر ايشان به آن آتن مي‌رفتند، خويشتن را در محيطي مي‌يافتند ... كه در آن تهمتهاي زشت و ميهنپرستي افراطي و سفلگي عمومي فرمانروايي داشت ... هرگز او را تبعيد نكردند، زيرا كه رفتاري پرشكيبايي و آرام نسبت به مردم عادي داشت، اما مردم با گستاخي و دليري به او مي‌تاختند. وي در تنگدستي زيست و در تهيدستي درگذشت ... تعصب ديني و اتهامات اخلاقي سلاح طبيعي مردم حسود نسبت به پيشوايان است. «دامون»، دوست پريكلس، را با رأي عمومي تبعيد كردند؛ «فيدياس» را به بيديني متهم ساختند ... فيدياس در زندان مرد؛ «انكساغورس» كه بيگانه‌اي بود و پريكلس او را در آتن پذيرا شده بود ... سخنان بسيار شگفتي درباره خورشيد و ستارگان مي‌گفت، و به كنايه و استعاره و ايهام مي‌رسانيد كه آنها خدايان نيستند ... انكساغورس از تهديدها و دنبال كردنها گريخت ... پريكلس تا هنگامي كه آتنيان او را از فرمانروايي راندند، سرگرم خدمت بود، اكنون بيش از سي‌سال بود كه بر ايشان فرمان مي‌راند ... در سراسر اين داستان كوتاه، مي‌توان دريافت كه پريكلس تا چه حد با مردم زمان و شهر خويش ناهماهنگ بود. اين پيشرفت انديشه و هنر در آتن، بي‌گمان، مرهون اوضاع زمانه و تا حدودي هم معلول پديد آمدن مردم بسيار برجسته بود. جنبش عمومي نبود بلكه جنبشي بود از گروهي كوچك. كه استعدادي شگفت داشتند و در جايي استثنايي پديدار شده بودند.» «188»
عهد پريكلس نه تنها از لحاظ سياسي يكي از درخشانترين ايام حكومت يونان است بلكه از لحاظ علم و صنعت نيز عصر ممتازي به‌شمار مي‌رود. پيرروسو در توصيف اين دوران مي‌نويسد:
... دانش آدمي در آن عهد منحصر به رياضيات و حتي بطور دقيق‌تر، فقط هندسه بود. تمام صنايعي كه مي‌توانستند از هندسه برخوردار شوند از قبيل فن معماري و ساختمان ساعتهاي آفتابي و آلات و ادوات نجومي و نقشه‌برداري حداكثر استفاده را از اين وضع مساعد كردند. اما تمام صنايع ديگر هنوز اسير همان قواعد تجربي و مقدماتي دوران كهن بودند. در عهد پريكلس هنوز صنعتگران جز گروهي از پيشه‌وران ساده و مجزا نبوده‌اند؛ از قبيل نانوا، قصاب، آسيابان، ميوه‌فروش، نساج، رنگرز، كفاش، نجار، نقاش، سراج، پشم‌ريس، تراش‌دهنده مرمر، آب‌طلاكار، آهنكوب ... و غيره. غير از اينها كه تنها در دكان خود كار مي‌كردند كارگران
______________________________
(188). كليات تاريخ، پيشين، ص 407 به بعد (به اختصار).
ص: 305
ديگري نيز در «كارخانه‌ها» استخدام شده بودند؛ اما اين كارخانه‌ها بسيار حقير بود. در سال 404 قبل از ميلاد مهمترين كارخانه در يونان كارگاهي بود كه سپر مي‌ساخت و 120 كارگر در استخدام خود داشت و در همه‌جا با تحسين از دو كارخانه ديگر كه متعلق به پدر دموستن خطيب يوناني بود، گفتگو مي‌كردند كه يكي اسلحه مي‌ساخت و 32 كارگر داشت و ديگري رختخواب درست مي‌كرد و بيست نفر در اين كار شركت داشتند. مهمترين كارگاههاي عمومي مراكز نساجي بوده‌اند. «189»
غير از نساجي فخاري و فلزكاري نيز مورد توجه بود.

طرز دادرسي و انتخاب قضات‌

براي حل‌وفصل دعاوي نيز يك مجلس قضايي كه تعداد نمايندگان آن به 6 هزار نفر مي‌رسيد، تشكيل مي‌دادند و نمايندگان آن را به 12 دسته پانصد نفري تقسيم مي‌كردند و براي رسيدگي به دعاوي مختلف يكي از شعب را به حكم قرعه انتخاب مي‌كردند و در تحت رياست يكي از ولات به موضوع رسيدگي مي‌نمودند. «هريك از اهل مدينه كه بر او ستمي مي‌رفت مي‌توانست عليه مرتكب، ادعانامه‌اي با تصريح مواد قانون مورد استناد و مورد تخلف به محكمه عمومي بدهد. همانطور كه گفتيم قروض و ديون در صورت عدم توانايي پرداخت، افراد را به مزدوري مي‌كشاند و همه زمينها در دست تني چند بود.» «190» براي آنكه خوانندگان به روش محاكمات آن دوره آشنا شوند نمونه‌اي ذكر مي‌كنيم:
محاكمه سقراط در حضور دوازده هزار عضو صورت گرفت؛ ولي معمولا در هرشعبه دادگاه دويست تا سيصد عضو حاضر مي‌شدند. براي جلوگيري از رشوه و فساد، در آخرين لحظه معين مي‌كردند كه فلان محاكمه در كدام دادگاه بايد اجرا شود؛ و چون مدت محاكمات غالبا از يك روز تجاوز نمي‌كرد، امكان تباني و تطميع كمتر بود. در ابتدا طرفين دعوي شخصا از خود دفاع مي‌كردند؛ ولي بعدها تعيين وكيل مدافع نيز معمول شد. معمولا دلايل طرفين كتبا به دادگاه تسليم مي‌شد و منشي جلسه به قرائت آنها مي‌پرداخت. گواهان را باهم مواجهه نمي‌دادند. غالبا گواهان عليرغم سوگندي كه خورده بودند گواهي دروغ مي‌دادند. شهادت زنان و كودكان را، جز در مورد قتل، نمي‌پذيرفتند و شهادت بردگان را نيز فقط وقتي قبول مي‌كردند كه با شكنجه از آنان گرفته شود؛ زيرا معتقد بودند كه اين طبقه تا تحت شكنجه قرار نگيرند راست نمي‌گويند. «اين جنبه غير انساني حقوق يونان است كه بعدها در زندانهاي روم و در سردابهاي تفتيش عقايد، بشدت و به حد افراط اعمال مي‌شود و شايد آنچه در حجره‌هاي پنهاني دادگاههاي پليسي عصر ما روي مي‌دهد نيز از آن كمتر نباشد.» «191» مجازاتها عبارتند از تازيانه زدن، اخذ جريمه، سلب حق رأي، داغ نهادن، مصادره اموال، نفي بلد و اعدام.
______________________________
(189). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 73.
(190). ارسطو، اصول حكومت آتن، ترجمه و قحشيه دكتر ابراهيم باستاني پاريزي، ص 16.
(191). تاريخ تمدن (كتاب دوم- بخش دوم)، پيشين، ص 22 به بعد.
ص: 306
مجرمين را بندرت محبوس مي‌سازند و معتقدند كه بردگان بايد جسما مجازات شوند و مردان آزاد جريمه مالي بپردازند.

قسمتي از دفاع تاريخي سقراط

پس‌ازآنكه مدعيان سقراط دعوي خود را اقامه نمودند و او را به مخالفت با ارباب انواع و گمراه كردن جوانان متهم ساختند، وي موقع را مغتنم شمرده خطابه دفاعيه خود را آغاز كرد و بسياري از نظريات اجتماعي خود را در ضمن دفاع بيان كرد.
سقراط گفت: «من را گنهكار مي‌دانند و مي‌گويند به علت كنجكاوي مي‌خواهم اوضاع آسمان و زمين را دريابم و طريقه ضلال اختيار كرده قصد دارم ديگران را به متابعت آن وادارم و عقايد خود را به آنان بياموزم.» سقراط در ضمن بيانات خود قسمتي از اتهامات وارده را ناروا دانست و بطلان آنها را به ثبوت رسانيد. سپس گفت: «علت دشمني بعضي از دانشمندان با من، اين است كه من با آنان مصاحبه و گفتگو مي‌كنم و در اين ضمن، آنان را به جهل خويش واقف مي‌سازم؛ و اين جمله سبب مي‌شود كه مورد بغض و عداوت آنان قرار بگيرم. من و آنها هيچيك معرفتي نداريم ليكن اين اختلاف بين ما هست كه آنها با آنكه هيچ نمي‌دانند خود را دانا مي‌پندارند و حال آنكه من چنين پنداري ندارم و لذا در جهل مركب نيستم.» سپس سقراط گفت: «كسي كه راهي را، راه شرافتمندي تشخيص داد و پيش‌گرفت و يا فرمانده او را به رفتن آن راه مأمور ساخت، به نظر من، بايد هرخطري را با جان بخرد و از مرگ و از هرخطر ديگري در قبال ننگ و بدنامي، بيم و هراسي به خود راه ندهد ... اي اهالي آتن، از مرگ ترسيدن چيزي نيست جز اينكه انسان خود را داراي معرفتي مي‌پندارد كه از آن محروم است؛ و چون در واقع احدي نمي‌داند كه مرگ چيست و آيا مرگ بزرگترين نعمتهاست يا نه، جهت ندارد كه هركول، يونان. در حدود 490 ق. م. از سنگ
مردم از آن اينهمه هراسان باشند ... اگر روزي ادعا كنم كه از ديگران داناترم تنها از اين لحاظ خواهد بود كه چون درباره آن دنيا هيچ اطلاع صحيحي در دست ندارم، لااقل مدعي نيستم كه در آن خصوص چيزي مي‌دانم؛ و تنها چيزي كه بدان اعتقاد استوار دارم اين است كه شرم‌آور و خيانت‌آميز است كه انسان مرتكب كار ناروايي بشود ... من هرگز به آنچه
ص: 307
يقين دارم زيان‌آور است، توسل نخواهم جست؛ و حتي اگر شما هم‌اكنون مرا برخلاف ميل «انيتوس» تبرئه كنيد، از راهي كه پيش‌گرفته‌ام برنخواهم گشت. يعني اگر شما به من بگوييد:
«اي سقراط اكنون ما نمي‌خواهيم به گفته انيتوس عمل كنيم بلكه تو را آزاد مي‌سازيم به اين شرط كه از تحقيقات خود دست‌برداري و گرد معرفت نگردي و اگر بار ديگر اين راه درپيش بگيري به مرگ محكوم خواهي شد، در جواب خواهم گفت كه: «اي مردم آتن، من شما را دوست دارم و به ديده احترام به شما مي‌نگرم ... ازاين‌رو تا جان در بدن دارم از جستجوي معرفت و آگاه ساختن شما به آنچه بايد بدانيد، دست نخواهم كشيد و هريك از شما را كه ببينم، به همان عادت ديرينه مرسوم خودم پيش‌خواهم كشيد و با او به گفتگو خواهم پرداخت و خواهم گفت كه: اي مرد آزاد ... چگونه شرم نمي‌داري كه شب‌وروز در فكر پول و ثروت و شهرت و مقام و اعتبار هستي ولي در راه كسب افتخار و شرافت و خردمندي و حقيقت- جويي و ترقي و تكامل روح خود كمترين قدمي برنمي‌داري ... من با تمام مردم، خواه پير، خواه جوان، خواه خودماني و خواه بيگانه باشد، به‌همين طرز رفتار خواهم كرد ... شايد شما مرا به‌مرگ و يا به تبعيد محكوم نماييد و يا از حقوق مدني محروم سازيد؛ البته اين نوع سياستها و تنبيه‌ها در نظر «مليتوس» و ديگران زيان بزرگي به‌شمار مي‌رود، درصورتي‌كه در نظر من چنين نيست.
آنچه به عقيده من در حقيقت زيان است همانا كاري است كه او امروز مي‌كند كه مي‌خواهد آدم بيگناهي را به كشتن بدهد. ازاين‌رو اي مردم آتن، من نيز برخلاف آنچه بعضي اشخاص مي‌پندارند، بخاطر خودم نيست كه از خود دفاع مي‌كنم، بلكه در واقع بخاطر شماست ... و اگر من به‌جاي شما بودم، سقراط را فورا آزاد مي‌ساختم. اما شايد تذكرات و كوشش من شما را خسته ساخته و حكم كسي را پيدا كرده‌ايد كه به خواب رفته و بخواهد كسي را كه بيدارش مي‌كند، بزند؛ و سخنان مليتوس را باور كرده‌ايد و بدون دغدغه خاطر مي‌خواهيد مرا محكوم به مرگ نماييد و دوباره به خواب خرگوشي برويد ... اين درميان ابناء بشر معمولي و عادي نيست كه كسي ساليان دراز فكر خانه و زندگي شخصي خود را كنار گذاشته و مدام در فكر رستگاري همشهريهاي خود باشد و براي اين منظور به دنبال يكايك شما بيفتد و مانند پدر يا برادر بزرگتري با شما سخن گويد و راهنمايي نمايد و پند و اندرز بدهد كه راه صلاح و فلاح و پارسايي را بايد پيش بگيريد. اگر من لامحاله در ازاء اين كار اجر و پاداش گرفته بودم مي‌توانستيد فرض نماييد كه مقصود و منظوري در اين امر داشته‌ام ولي همانطور كه امروز خودتان به رأي العين مي‌بينيد، مدعيان با همه بيشرمي كه در مقصر ساختن من نشان داده‌اند نتوانستند دليل يا شاهدي بياورند كه من در مقابل خدمت خود مزدي درخواست نموده يا گرفته باشم؛ در صورتي‌كه من شاهد قاطع و عادلي براي راستي گفته‌هاي خوددارم كه همان فقر و تهيدستي من است.
شايد رويه و طرز رفتار من در نظر پاره‌اي از اشخاص عجيب و شگفت‌آميز باشد و تعجب نمايند كه من دنبال فردافرد مردم مي‌افتم و از اين راه مي‌خواهم خدمتي انجام بدهم؛ در صورتيكه جرأت و شهامت آن را ندارم كه در مجامع عمومي شما حضور يافته درباره امور و مسائل ملي اظهار عقيده‌اي بنمايم ... اگر من از آغاز كار خواسته بودم در امور سياسي مداخله
ص: 308
نمايم، مدت زماني پيش ازاين به قتل رسيده بودم؛ بدون آنكه از وجودم به شما و يا به كسي سودي رسيده باشد. اگر من با اينهمه راستي و صداقت با شما سخن مي‌گويم نبايد رنجيده خاطر شويد ... شخص من كه در دوره زندگي هميشه به تمام آنچه مورد اقبال و توجه اغلب مردم است بي‌اعتنا بوده‌ام و ثروت و منزل و زندگي قابل توجهي نداشته‌ام و درپي تأمين معاش برنيامده، هيچوقت به اين فكر و خيال نبوده‌ام كه مقامي به دست بياورم و يا اعتباري براي خود دست‌وپا كنم. من كه نه داخل حزبي شده‌ام و نه اهل پشت‌هم‌اندازي و توطئه و نطق و خطابه بوده‌ام و همواره حيف دانسته‌ام كه با اين وسايل براي خود شأن و احترامي فراهم سازم و مدام احتراز داشته‌ام دست به كاري بزنم كه نه براي خودم و نه براي ديگران سودمند باشد، من چرا بايد به چنين روزي مبتلا شده باشم. مگر تلاش و كوشش من در زندگي جز در اين راه بوده كه به فكر و زعم خودم مي‌خواسته‌ام شما را متنبه و متوجه سازم ...
اكنون چون من آدمي، سزاوار چه مجازاتي هستم؟ اي مردم آتن، اگر شما خواسته باشيد خدمات مرا در نظر بگيريد بايد مرا مستحق اجر و پاداش بدانيد؛ اجر و پاداشي كه مستحق شأن و مقام من باشد ... مردي كه احتياج به فراغت و آرامش دارد تا بتواند از عهده هدايت شما برآيد و شما را از كارهاي نكوهيده بازدارد ... شايد تصور نماييد همانطور كه نخواستم از شما استرحام نمايم، اكنون نيز مي‌خواهم خودپسندي و كبر و غرور نشان بدهم ولي به حقيقت سوگند كه چنين نيست و من اطمينان دارم به اينكه از روي عمد به احدي اهانت نمي‌كنم و البته براي من مقدور نيست در اين مدت كوتاهي كه در اختيار من است شما را به سخنان خود معتقد و متقاعد سازم. اگر، مانند ممالك ديگر، قانوني داشتيد كه برطبق آن در باره مرگ و زندگي در يك روز و به اين زودي تصميم نمي‌گرفتيد و بلكه روزهاي بيشتري را مصروف چنين امري مي‌داشتيد، من در آن صورت مي‌توانستم شما را قانع سازم؛ اما با اين ترتيب حاضر، امكان‌پذير نيست كسي بتواند در چنين مدت كوتاهي خود را از اتهامي به اين سنگيني تبرئه نمايد، و در هرصورت، چون معتقدم كه عمل ناحقي مرتكب نشده‌ام چگونه برايم مقدور خواهد بود كه برضد خود سخني بگويم و بي‌آنكه گناهي از من سرزده باشد و بدون آنكه به احدي بدي كرده باشم اكنون به خودم بدي روا دارم و براي خود مجازاتي پيشنهاد كنم. گذشته ازاين، من از مجازاتي كه برايم پيشنهاد كرده‌اند بيم و هراسي ندارم، زيرا نمي‌دانم كه اين مجازات بحقيقت خوب است يا بد؛ و بنابراين، علتي ندارد كه بخواهم آن را به مجازات ديگري تبديل نمايم كه خوب مي‌دانم آن‌هم ناحق خواهد بود و مثلا اگر حبس و زندان را اختيار نمايم و قبول كنم كه با بند و زنجير عمرم را بگذرانم و مدام در تحت نظر و مراقبت و اختيار پاسبانان و مراقبتهاي يازدهگانه باشم، آيا كار معقولي باشد و يا آنكه پول بدهم و مجازاتي را كه برايم مقرر داشته‌اند، بخرم.
اما من پول ندارم و بنابراين، بايد تا موقعي كه پول آن را نپرداخته‌ام در زندان بمانم و اين باز همان حبس و زندان است. شايد منتظرند براي خود مجازات تبعيد بخواهم و تصور مي‌كنم گاهي هم از چنين مجازاتي بدتان نيايد. چيزي كه هست من چندان دلبستگي جنون‌آميزي به زندگي ندارم و اينقدر عقل و شعور دارم كه بفهمم جايي كه شما كه هموطنان
ص: 309
من هستيد، نتوانستيد سخنان مرا تحمل نماييد، بيگانگان به طريق اولي تحمل نخواهند كرد.
و بنابراين، محال است كه من فكر تبعيد را به خود راه دهم ... من خوب مي‌دانم به هرشهري كه روي بياورم جوانان آنجا گرد من جمع خواهند شد و سخنان مرا خواهند شنيد و اگر من آنها را برانم خود آنها به تبعيد و زندان من همت خواهند گماشت و اگر آنها را نرانم پدران و كسان آنها مرا از شهر خود بيرون خواهند كرد. ممكن است درميان شما يك نفر پيدا شود كه بگويد اي سقراط حال كه چنين است پس خاموشي گزين و دست از اظهار عقايد و افكار خود بردار، ولي براي من خيلي مشكل است كه بتوانم به شما بفهمانم كه تن دادن به چنين كاري براي من مقدور نيست ... از تمام اينها گذشته من خود را مستوجب عقوبتي نمي‌دانم. اگر تمكني داشتم پيشنهاد مي‌كردم معادل تمام ثروت و دارايي خودم جزاي نقدي بپردازم زيرا از چنين معامله زياني به من وارد نخواهد آمد و ليكن من چيزي در دستگاهم نيست و مبلغي كه مي‌توانم بپردازم بيشتر از يك مينه نيست و لهذا پيشنهاد مي‌كنم كه همين مبلغ ناچيز نقدي را كه برايم ميسر است بپردازم (بايد دانست كه در يونان قديم شخص متهم حق داشت در مقابل مجازاتي كه مدعي پيشنهاد مي‌كرد خود او نيز پيشنهاد متقابلي تسليم كند).

صدور حكم اعدام‌

... اي مردم، شما به ملاحظه اينهمه بيحوصلگي كه از خود نشان داديد، شهرت زشتي پيدا خواهيد كرد و اشخاصي كه از بدگويي و تهمت درباره اين شهر لذت مي‌بردند، به شما توبيخ و سرزنش روا خواهند داشت كه مرد دانايي چون سقراط را از بين برديد. من هرچند از دانش و دانايي بي‌نصيبم، ولي بدگويان و بدانديشان شما برخلاف آن را ادعا خواهند كرد. اگر قدري صبر مي‌كرديد آرزوي شما به خودي‌خود برمي‌آمد؛ زيرا شما خود مي‌بينيد كه من به سن پيري رسيده‌ام و در آستانه مرگ قرار گرفته‌ام. ولي در اينجا روي سخن من با همه نيست بلكه تنها با كساني است كه رأي به كشتن من داده‌اند ... اگر من محكوم شدم بعلت اين نيست كه دلايل و براهين قاطعي براي تبرئه خود نداشتم بلكه براي اين است كه از گستاخي و بيشرمي بركنار بودم و نخواستم مطالبي به شما بگويم كه شنيدن آن براي شما لابد دلپسندتر و مطبوعتر بود؛ و هم نخواستم لابه و زاري كرده باشم و اشك بريزم. خلاصه آنكه، نخواستم كاري كرده باشم كه درخور شأن و احترامم نباشد. من در موقع دفاع نه حاضر بودم كه به قصد دفع مخاطره به كار پستي تن دردهم و هم نه‌اكنون از دفاعي كه كرده‌ام پشيمانم. من مردن پس از چنين دفاعي را بر زندگي كه در پرتو عجز و التماس نصيب شده باشد ترجيح مي‌دهم؛ زيرا براي احدي سزاوار نيست كه در مملكت يا در ميدان جنگ بخواهد به هرقيمتي شده از مرگ جان بدر برد. چون اگر بنا باشد كه كسي براي رهايي از خطر از اقدام به هرعملي و از گفتن هرسخني بيم و باك نداشته باشد قيمتي براي جرأت و شرافتمندي باقي نمي‌ماند. نه براي من و نه براي احدي مجاز نيست، چه در مقابل محاكم چه در ميدان جنگ، براي رهايي از مرگ بدين وسايل پست متوسل گردد ...
خلاصه آنكه در هرموقع خطرناكي اگر انسان خود را به بعضي كارها و پاره‌اي حرفها حاضر سازد، هزارها وسايل براي خلاصي از مرگ موجود است و رويهمرفته رهايي از مرگ كار مشكلي نيست؛ ولي خودداري از خيانت و كار زشت خيلي دشوارتر است ... شما مرا محكوم
ص: 310
به مرگ كرده‌ايد و من بزودي معدوم خواهم شد، ولي دشمنان من از جانب حقيقت محكوم به ننگ و بدنامي شده‌اند. من به جزاي خود مي‌رسم و آنها نيز به جزاي خود خواهند رسيد ... در پايان سخن، اي اهالي آتن، خواهشي هم از شما دارم و آن خواهش اين است كه وقتي پسران من بزرگ شدند و به سن مردي رسيدند، اگر شما ديديد كه آنها به پول و به مقام بيشتر توجه دارند، تا به پارسايي و تقوي، آنها را تبعيد كنيد؛ همچنانكه من خود شما را اذيت و آزار مي‌دادم ... در جريان اين دادرسي 281 نفر سقراط را مقصر دانسته و 275 نفر به بي‌تقصيري او رأي داده بودند. در ايامي كه سقراط در زندان بود مكالمات جالب و دلپذيري بين او و «اقريطون» كه يكي از شاگردان و ياران او بود درگرفت. همينكه روز مرگ فرارسيد سقراط با زن و دو فرزند خود وداع كرد. در اين موقع خادم زندان حاضر شده خطاب به او گفت:
«سرزنشي كه به ديگران مي‌كردم البته براي تو مورد نخواهد داشت، زيرا چون به آنان حكم قضات را ابلاغ مي‌كردم كه بايد شوكران بنوشند بر من خشم مي‌گرفتند و دشنام مي‌دادند، اما تو را بردبارترين و رامترين و بهترين اشخاصي كه به اين زندان آمده‌اند، يافتم و يقين دارم كه تو بر من غضبناك نيستي؛ و اگر خشم داري به كساني است كه سبب بدبختي تو گرديده‌اند و آنها را مي‌شناسي. اكنون اي سقراط، مي‌داني با تو چه كار دارم. بكوش تا آنچه را كه از آن گريز نيست با متانت تحمل كني ... اين بگفت و روي بگردانيد و اشك ريخت و دور شد.» «192»
سقراط گفته او را اجابت كرده و جام زهر را تا آخر نوشيد. در اين موقع دوستان و ياران او زاري و شيون كردند، ليكن سقراط با متانت آنها را تسلي داد و لحظه‌اي بعد جان سپرد.

نقايص دموكراسي يونان‌

در دموكراسي يونان نكته جالب شركت مستقيم افراد ذيحقوق در امور قضائيه، اجرائيه، و تقنينيه است. چنانكه ديديم در كارهاي قضائي عده كثيري را شركت مي‌دادند و اميدوار بودند ازاين‌راه كمتر حقي تفويت شود. براي هردادگاه حداقل صد نفر قاضي تعيين مي‌كردند. مي‌گويند در عصر پريكلس آتن 315 هزار جمعيت داشته كه از اين عده 30 هزار نفر بالغ و واجد حقوق شهرنشيني بودند و 15 هزار نفر غلام و 30 هزار خارجي بود. اين خارجيان به علت فعاليتهاي اقتصادي كه با خارج از كشور داشتند از بعضي حقوق برخوردار بودند ولي حق نداشتند مالك زمين، يا شهرنشيني آتني بشوند. از اين جمع، چنانكه قبلا گفتيم، غلامان وضعي سخت و ناگوار داشتند و از كليه حقوق فردي و اجتماعي محروم بودند.
زنان يوناني نيز از حقوق سياسي و اجتماعي بي‌بهره بودند. كار زنان تنظيم امور داخلي، تهيه غذا و تربيت كودكان بود.
در يونان قديم، آتن نيرومندترين دولت دريايي بود كه در رأس اتحاديه بيش از دويست دولت شهري قرار داشت. دولتهاي شهري از تفوق و رجحاني كه آتنيان بر ديگران داشتند، سخت ناراضي بودند. جنگهاي ايران و يونان و پيروزي يونانيان در جنگ «ماراتون» (در 490 ق. م.) و موفقيتهاي بعدي آنها در جنگ با خشايارشا، اتكاء به نفس و قدرت آتنيان
______________________________
(192). افلاطون، حكمت سقراط، ترجمه محمد علي فروغي، ص 145 به بعد (به اختصار).
ص: 311
را بيش‌ازپيش بالا برد. باوجود نقايصي كه از طرز حكومت يونان ياد كرديم، يونان نخستين كشوري است كه حكومت عامه را در محيطي محدود صورت عمل بخشيد و به اقليت صاحب حقوق اجازه داد در امور قانونگزاري، اجرائي، و قضائي كشور مداخله و اظهارنظر نمايند.

مظاهر تمدن و فرهنگ يونان‌

اشاره
چيزي كه تمدن يونان را از ساير كشورهاي متمدن باستاني ممتاز مي‌سازد، تنوع و ظرافت آثار هنري و عمق و رشد آثار علمي و فلسفي اين ملت قهرمان است.
ورزشهاي اولمپيك، تئاتر يونان، معماري، و ادبيات اين سرزمين آميخته به عقايد مذهبي است. يونانيان همواره در امور مهم زندگي با خدايان خود مشورت و از ايشان استمداد مي‌كردند، و براي جلب حمايت خدايان نه‌تنها مواشي بلكه انسان را نيز قرباني مي‌كردند